موسیقی... شــــــــاید سکوت...

ــــــــی ـــــــــــا ـــــــــس

ســـنتـــــــــــــــوری - ــــــــی ـــــــــــا ـــــــــس

::::::::::::::::....ـــــــیـــــــ.....ا.......ــــســـ.............::::::::::::::::


دل خورشیدمحکداشت؟ نداشت! ::

    یا به او آینهشکداشت؟ نداشت!

        آسمانی که فلک می بخشید احتیاجی بهفدکداشت؟ نداشت!

            غیر دیوار و در و آوارش ، شانه ی وحیکمکداشت؟ نداشت!

                مردم شهر به هم می گفتند در این خانهترکداشت؟ نداشت!

                     شب شد و آینه ی ماه شکست! دست این مردنمکداشت؟ نداشت!

                       :: تو بپرس از دلپرخونغمت! چهره ی یاسکتکداشت؟ نداشت! نداشت! نداشت...!


::::::::::::::::....ـــــــیـــــــ.....ا.......ــــســـ.............::::::::::::::::



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
miss mehrabian

راز مــــــــاندگاری

ســـنتـــــــــــــــوری - راز مــــــــاندگاری

جوانترین برگزیده نخستین جشنواره خاطرات جامعه ورزشی کشور از دیار خوانسار

برای خواندن این مطلب و اطلاعات بیشتر به وبلاگخوانســــــــار رزممراجعه کنید.


در ادامه مطلبی که خوندید میخوام بگم برای اولین بار توی این روزگاری که بی عدالتی غوغا میکنه من دیروز چیزی رو دیدم که از ته دلم خدا رو شکر گفتم که هنوز هم هستند کسایی که دنبال عدالت هستند و برگزیدگان واقعی رو معرفی میکنند، از لحظه ای که وارد هتل شدیم تا وقتی که مارو به ترمینال رسوندند از ته دلشون به من و دیگر دوستانم که در این جشنواره جزو برگزیدگان بودند و با هم آشنا شدیم خدمت کردند، کسایی خدمت کردند که کمترین پستشون در وزارت ورزش و جوانان معاونت بود و هیچ تفاوتی قائل نشدند.
برای من با ارزشتر از هدیه ای که بهم داده شد روح معنوی و آرامش و عدالتی بود که مدتی بود بدنبالش بودم و حس کردم مرده....
اما با چشمان خودم زیبایی ها رو دیدم،هیچ تفاوتی بین من که از شهرستان اومده بودم با کسی که از مدیران خودشون بود وجود نداشت.
خدا رو شاکرم که در این سن جزء پیشکسوتان ورزشی کشور معرفی شدم و.......
من تمام مقام و ارزشی که دیروز بهم هدیه داده شد به شهدایی تقدیم میکنم که به من نفس دادند تا با قلمم زیبایی ها رو بنویسم....
همچنین این افتخار بزرگ رو به پدر عزیزم که دوسداشتم تو اون لحظات کنارم باشه و خانواده خوبم و تمام همشهریان عزیزم تبریک میگم. اوس


"حــــــــــــوا

سیبی دیگر بچین... خسته ام بگذار از اینجــــا هم بیرونمان کننـــــد!" (پایان)



,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
miss mehrabian

نســــــــل آینده!

ســـنتـــــــــــــــوری - نســــــــل آینده!

نوار کاســت های قدیمی::

 

و این خودکار بیـــــــک::

 

نسل آینده هیچوقت رابطه ی این دوتا رو نمیفهمه!

 


پ.ن: اگه خاطره جالب و کوتاهی به ذهنتون میاد حتما بگید.



,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
miss mehrabian

سنتوری و خواننده نسل جوان خوانسار

ســـنتـــــــــــــــوری - سنتوری و خواننده نسل جوان خوانسار

پس

این بار::.رضـــا کــاتبــی.:: و جشن دهه ی فجــــــــر با اجرای :

«خــــــــــدا - این حقم نیست»

در سالن هــــلال احمر خوانسار-21 و22 بهمن1391



این حقم نیست-دانلود

خــــــــــدا-دانلود


یادمون باشه استعدادها و هنرمندانمون رو تا وقتی هستند قدر بدونیم،نه وقتی پیر شدن و خدایی ناکرده عکس توی اعلامیه شدن تازه یادمون بیفته فلانی هنرمند خوبی «بــــــــود»! دست از این کلمه ی بود برداریم و پشت هنرمندان با استعداد شهرمون وایسیم.

وقتی از رضا(پسر دایی) پرسیدم چرا با این استعدادت نمیری تا پیشرفت کنی فقط گفت:

«من خونســــــارو دوست دارم»

هرچند که رفتن به معنای پشت کردن به شهرودیار نیست،گاهی باید رفت تا برای شهرمون«خوانسار» افتخاری کسب کرد.

با آرزوی موفقیت برای هنرمند خوش صدا و پرطرفدار شهرمون.




پ.ن: آهنگ این حقم نیست با کسب اجازه از خواننده اصلی این قطعه اجرا خواهد شد.

پ.ن:دیگر آهنگها ازهمین مجموعه: دیــــــــدار - نمــــــــاز



,,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
miss mehrabian

دفـــــتر خاطراتمـ

ســـنتـــــــــــــــوری - دفـــــتر خاطراتمـ

دفتـــــــــــر مشق دیروز، یادته؟

چند سالی بود دست به دفتر خاطراتم نزده بودم، دفتر که نه دفاتر!

دوران ابتدایی... راهنمایی... و هنرستان.

دست خط دوستامو که میدیدم حس غریبی بهم دست داد، رفتم به حال و هوای...

دوستایی که حالا دیگه هرکدوم واسه خودشون کسی شدن...

مرور که میکردم بعضی جاها میخندیدم!!! بعضی جاها واقعا با خودم درگیر میشدم آخه این چه دست خطیه بعضیا دارند انقدر کسره و فتحه و ضمه رو جابجا میکردم تا بفهمم...

(نیشخند!)

یکی خیلی ساده نوشته بود: رفیـــــــــق بی کلک مـــــــــادر

یکی نوشته بود: کاش میشد یک لحظه با دوست/ اشک های تنـــها بریزم

یکی کاریکاتور یکی از معلما رو کشیده بود( شما نکنید این کارارو)........

یکی نوشته.........

یکی.......

........

این روزا کافیه تو گوگل سرچ کنی «اس ام اس یا متن ادبی» یا کلماتی از این قبیل... کلی نوشته و حرفایی که دوسداری میاد اما هیچکدوم ، یعنی هیچکدوم به زیبایی همین خاطرات و شعرها و نصیحت های خیلی ساده و خودمونی که یروزی دوستات تو دفتر خاطراتت نوشتند، نمیشه.

هر برگی که ورق میزدم بیشتر حسرت میخوردم به یاد بهـــــــــترین روزای زندگی، روزایی که همه گفتیم پس کی بزرگ میشیم؟؟؟

حالا بزرگ شدیم چی شد؟

روزایی که تصور میکردیم، فقط تصور میکردیم که داریم تلاش میکنیم واسه خوشبختی!

در حالی که خوشبخت بودیم،خوشحال بودیم، زندگی میکردیم به معنای واقعی و عزیزانمون درکنارمون..

به صفحاتی میرسیدم.........

(سکوت!)

حالا دیگه پیش ما نیستند!

لابه لای هر صفحه گل بود،گل محمدی خشک شده که بعد از چند سال هنوز خاطرات دفترم اونارو زنده نگه داشته بود..

(چشمام برق میزنه واسه اشکایی که جمع شده اما نمیذارم...)

گل رز، گل یاس، برگای پاییزی...!!!

به یاد روزایی که با دوستام تو روزای پاییزی از هنرستان تا فلکه بعد از مدرسه پیاده میرفتیم و قدمهامونو با هم هماهنگ میکردیم و ...

چپ...

راست...

وسکوت میکردیم و گوش میدادیم به موسیقی طبیعت...

و ســــــــــکوت میکردیم، به چی فکر میکردیم؟

به این جدایی ها؟                                                           

گاهی قدمهامون میلرزید و ناهماهنگی به موزیک مبدل...

واسه چی میلرزید؟ از چی میترسیدیم؟

از این جدایی ها؟

هنوزم میشه فاصــــــــــله ها رو برداشت...

اگه واقعا دلتون تنگ اون روزا شده برید و از دوستاتون یسراغی بگیرید،مثل قدیما شوخی کنید دست از این کلمات قلمبه سلمبه(درست نوشتم؟) بردارید، سر به سر هم بذارید تا رسوب دلتون گرفته بشه و شاد برگردید واسه ادامه این مسیر به ظاهر طولانی...وقت واسه کار..کار.. کار.. بسیار است به دلتون برسید!

(نفس عمیق!)

(لبخنـــــــــد!)

ببخشید که طولانی شد حرف بسیار است اما ...



,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
miss mehrabian

ــســـنتوری

ســـنتـــــــــــــــوری - ــســـنتوری

«موسیقی صــــــــــــــــدای ـخداـست»

اینم ــســـنتور من:


حیف نیست سنتورم گوشه ی اتاقم افتاده باشه و هرچند وقت یبار من برم و باهاش ساز غمگین بزنم؟؟؟

حیف نیست؟؟؟

حرفه ای نیستم اما خیلی دوستدارم تو این ساز حرفه ای بشم و یروزی برم تو گروههای بزرگ کار کنم، البته سنتور به سبک نوین...خیلی هم پیگیر شدم که از همین استادان شهر خودمون(استاد غضنفری،آقای قربانی) کمک بگیریم و تو اداره ارشادی جایی کلاسش برگزار بشه اما نشد!!! کلاس نمیدند...

نمیشه کاری کرد؟

میرماااااااااا..........!!!!!!!!

بعد نگیـــــــــــد نخبه ی شهر ما کجا رفتااااااااااااا..........!!!!!!!!

میدونید چند نفر به من گفتند اگه کلاس برگزار بشه ما هم هستیم؟(حالا خدا کنه زیرش نزنند)

میدونید چقد بابای عزیــــــــزم دوست داشت من برم سنتور تخصصی یاد بگیرم اما نشد؟

خب ایها الناس یکی بفکر باشه دیگه..........

هیچ مسئولی که گذرش به وبلاگ من نمیخوره اما بگوششون برسونید....

وگرنه میـــــــــــــــــــرم ...

تهدیـــــــــــــد نیست که... در حد حرف گفتم...

اما اگه سنتورمو انقــــــــد غمگین ببینم واقعا برش میدارمو میرم اون یکی اتاق!!!

کوله بارم بر دوش

سفـــــــــری میباید

سفری بی همراه

گم شدن تا ته تنهـــــــــایی محض

ــســـازکمـ با من گفت:

هرکجا لرزیدی

از سفــــــــر ترسیدی

تو بگو از تـــــــــــهـ دل

من ــخـــــــــــــــدا را دارم

من و سازم چندیست که فقط با اویـــــــــــــــــیمـ.

موسیقی هنری بی انتهاست، هنری که گفتنی نیست، ادعا نیست، فقط بشنو و قضاوت کن.......

یروزی قرار بود با دوستان گروه موسیقی تو خونسار راه بندازیم خانم د؟ (نوازنده نی)کلی زحمت کشید این در اون در زد اما از بس سنگ انداختند نشد،مجـــــــوز ندادند و بعضی دوستان پراکنــــــــده شدند. خانم ش؟ و خانم ا؟ گیتاریست گروه، خانم ر؟ نوازنده دف، بنده ی حقیــــــــر نوازنده سنتور و دیگر دوستان..

نشد دیگه........ یعنی نشد ک بشه

کاش یروزی بشه...

شما چه سازی دوست دارین؟



,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
miss mehrabian

سفـــــــــره ـخالی

ســـنتـــــــــــــــوری - سفـــــــــره ـخالی

یاد دارم در غروبی سردِ سرد

میگذشت از کوچه ما دوره گرد

داد میزد کهنه ـخالی میخریم

ـجنس های دست دوم میخریم

کاسه و ظرف سفالی میخریم

گر نداری کوزه خالی میخریم

اشــــــک در ـچشـمـان بـابـا ـحلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای ـخدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان ـتازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرمـ  هم روزه بود

ـخواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت آقا سفره ـخالی میخرید؟؟؟



,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
miss mehrabian

ـسُــکوـتـــــ

ســـنتـــــــــــــــوری - ـسُــکوـتـــــ

 سلام

نه اینکه دلم دل شده باشه اما برگشتم اینبار عمیق تر از قبل...

واسه خاطر پیامایی که بوی همدردی و ..

وقتی پیاماتونو خوندم اشک ریختم واسه اونایی که همدردی کرده بودن که اونام درد یتیمی رو کشیده بودن واسه اونایی که باوجود اینکه نمیشناختمشون اما حرفاشون به دل بی دلم نشست واسه اونایی که گفتن پا به پام اشک ریختن تو روزای...و...

کلی دلگیـــــرم واسه بچه های امام حسین که فردا چهل روز که باباشونو ندیدن که چه شبایی رو روز و چه روزایی رو شب کرده بودند با اسارت البته اسارت بی هدف وفقط جسمی...

کلی شرمنده شدم که اطراف من چقد دوست و آشنای بامحبت و بی ریا واسه حال من تلاش کردند و بچه های امام حسین چقد تنها و ..

پیاماتونو تایید نکردم آخه خیلی برام با ارزش بودند خواستم فقط تو صندوقچه ی دل بی دلم بمونه واسه روزای دلتنگی...

پدرم هر روز زودتر از آفتاب بیدار میشد و دیر تر از آفتاب به خونه میومد اونروز زودتر از آفتاب بیـــــــدار شد و دیگه هیچوقت نخوابید(گمان مبرید مردگان خفته اند) اون همیشه پیشمه حسش میکنم و برای اعتقادات ملکوتیش تلاش میکنم تا به نتیجه برسه...بابای مهربونم خیلی دوست دارم

یکی از دوستام پنجشنبه قبل که چهلم بود گفت این هفته اربعین بابای مژگان هفته بعد اربعین امام حسین هفته بعد اربعین آیت الله علوی و هفته بعد... وچه فانیست این بودنها و چه زیباست به گفته زینب (س) این رفتن ها... وچه درسها گرفتم تو این مدت که خدا کنه یادم نره و چه موارد حیرت انگیزی در مراسم ها دیدم که خدا کنه یادم نره وچه معجزه ها در حکمت الهی دیدم که خدا کنه یادم نره و چه خــــــــدایی دیدم که خدا کنه یادم نره...

«اِلهی و رَبّی مَن لی غَیرُک»

شاید یروز همه ی این حرفامو روشن و مفصل بگم که هرکدوم یه دنیا حرف داره که به همون خدایی که میپرستیم خدایی زندگی کردن خیلی سخته... چه ناآگاه گناهکاریم.. وقتی واسه غصه ای که تو دلته نیاز به سکوت داری،و فقط نگاه میکنی چه چیزایی که نمیبینی واسه همینه که میگند کمتر حرف بزن و بیشتر ببین و درک کن

«آنقدر فریادهایم را ـســــُکوـتــــ  کرده ام که اگربه چشمانم بنگرید ـکـَـر میشوید!»



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
miss mehrabian

بابای مژگان

ســـنتـــــــــــــــوری - بابای مژگان

گاهی وقتها، توی شلوغی ها که گم میشوم یادم میرود تو نیستی... درست مثل همین امروز وقتی چشم هایم را روی هم گذاشتم ناخودآگاه بر زبانم جاری گشتی، وقتی چشم هایم می خواست شلوغی ها را نبیند تو را دید، و زبانم چرخید و قربان صدقه ات رفتبابای مهربانم.

امروز حسودی کردم به رفتنت و غمگین گشتم از ماندنم. 

هشت آذر وبلاگم یکساله میشود اما جشن تولدی در کار نیست چون دلی نیست آخه مژگان 9 شبه باباشو ندیده و من در عزای حسین عزادار گلی شدم که تا ابد مانند او را نخواهم دید واین شبها به زینب(س) فکر کردم به رباب و سکینه...... واشکــــــــــــــ...

اولین وآخرین مردی که قلب مرا تسخیر کرد بابای مهربونم بود که تمام زندگیش بافداکاری وپاکی گذشت ...نه من که فرزندش بلکه هرکه اورا میشناخت این چندروز بهشتی خواندش



بابای مهربون وصبورم دلم خیـــــــــلی برات تنگ شده 

برای شادی روح بزرگش صلوات.

وبرای بزرگ مردی چون حسین(ع) دستها را به نشانه سلام به روی قلب بگذاریم وزمزمه کنیم..السلام علیک یا اباعبدالله


وگلی که برای عیادتش بردم تابه او هدیه دهم تاابد در دستانم نگه خواهم داشت ومیدانم که میماند


ومن دنیای مجازی را ترک میکنم... تا کی نمیــــــــــــــــــدونم...شاید تاوقتی دلم دل شود......اگر دلی مانده باشد...


دیگر توان نوشتن ندارم چرا که اشکها مجال دیدن نمیدهند.....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
miss mehrabian

درس حسین (ع)

ســـنتـــــــــــــــوری - درس حسین (ع)

حسین (ع)یک درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌ تمام گذاشتنحــجو به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌ گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ،مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است.

شهیـــد دکتر علی شریعتی


(السلام علیک یا ابــــــاعبدالله الحسین)

آقا جان سلامم را پذیرا باش از این راه دور

(حرم امام حسین حدود دو قرن پیش)



,,,,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
miss mehrabian